سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنچه دیده بیند در دل نشیند . [نهج البلاغه]

دبیرستان امام هشتم کرمانشاه

در تلقی حضرت امیر اگر حکومتی نتواند حق را اقامه کند و بر باطل یورش برد و در برابر
فشار ستم و فریاد مظلوم بر خود نلرزد و بر پای نخیزد به اندازه عطسه بز و یا کفش وصله داری
ارزش ندارد، و به همین دلیل دو اقدام مهم و انقلابی را سرلوحه اقدامات حکومت عدل خویش
قرار داد:

1- مصادره و بازپس گیری اموال غاصبان؛

2- احیاء سنت برابری و مساوات در بهره مندی از بیت المال.

او نه تنها تصمیم گرفته بود تا در حکومتش حقوق مردم پایمال نشود و در بیت المال حیف و
میلی صورت نگیرد، بلکه می خواست حقوق پایمال شده گذشته را نیز برگرداند. او که در شرایطی
ویژه و حساس حکومت را پذیرفته بود، می دانست پاسخ مناسب به قیام و انقلاب خودجوش
مردمی که در اثر تبعیض و ستم حکومت به ستوه آمده و سر به شورش برداشته و آن را واژگون
کرده اند، جز با تأکید بر اصول عدالت و قاطعیت در برابر بی عدالتی های گذشته و عوامل آن
ممکن نیست. و اگر حضرت امیر از این شرایط ویژه بهره برداری نمی کرد و تحولات اساسی
مورد نظر خود را عملی نمی ساخت با فروکش نمودن شور و احساس انقلابی مردم زمینه ای برای
دست زدن به اقدامات اصلاحی نمی ماند.

آن حضرت با اینکه می دانست از سوی عزیز دردانه های بی جهت جامعه و حواشی
انحصارطلب قدرت چه جنجالی در باره سیاستهای او به پا خواهد شد و چه مشکلاتی در راه
اجرای اهدافش پیش خواهند آورد، در اولین سخنرانی پس از بیعت برنامه های خود را - که در
واقع اصول عدالت اجتماعی و راهکارهای آن بود - اعلام کرد و فرمود:
"... و انما انا رجل منکم لی ما لکم و علیّ ما علیکم و قد فتح الله الباب بینکم و بین اهل
القبلة و اقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم و لا یحمل هذا الامر الا اهل الصبر و البصر و
العلم بمواقع الامر، و انی حاملکم علی منهج نبیکم صلی الله علیه و آله و منفذ فیکم ما 
من همچون یکی از شما هستم، آنچه به سود شماست سود من نیز هست و آنچه به
ضرر شماست ضرر من است. بی تردید، در ِپیکار میان شما و اهل قبله را خدا گشوده
و فتنه ها چون سیاهی شبهای تار روی آورده است و این بار سنگین را جز صاحبان
صبر و بصیرت که بر مواضع و موقعیتها آگاهی داشته باشند نمی توانند بر دوش
کشند. من جز به راه پیامبرتان نخواهم برد و به آنچه مأمور شده ام اقدام خواهم کرد.
مشروط بر اینکه شما نیز استقامت کنید. یقیناً دیدگاهها و موضع من امروز همان
موضعی است که در حیات پیامبر داشته ام.">



ادیب ::: یکشنبه 86/7/15::: ساعت 3:37 عصر

پس از این مقدمه پرمعنا، اولین اصل از سیاست خود را این گونه بیان داشت:
آگاه باشید تمامی زمینهایی که عثمان بخشیده و مالهایی که به ناحق داده است به
بیت المال برمی گردد، زیرا که مرور زمان حق را از میان نمی برد. اگر به آن مالها
دست یابم، حتی اگر به کابین زنان رفته باشد و در شهرستانها بند تجارت باشد، همه را
بازمی گردانم. چرا که عدل را گستره و آسایشی است و کسی که عدالت بر او تنگ آید
- و حق بر او گران آید - بی تردید فضای ستم بر او تنگ تر خواهد بود.">

حضرت امیر سپس با نگاهی به راست و چپ خود به طرح دومین اصل از عدالت اجتماعی
پرداخت و فرمود:
"الا لا تقولن رجال منکم غدا غمرتهم الدنیا فامتلکوا العقار و فجروا الانهار و رکبوا
الخیل و اتخذوا الوصائف المرققة - الروقة - اذا ما منعتهم ما کانوا یخوضون فیه و
امرتهم - صیّرتهم - الی حقوقهم التی تعلمون: حرّمنا ابن ابی طالب حقوقنا. الا و ایما
مبادا عده ای از شما که در باتلاق دنیا فرو رفته اند و زمینها را تصاحب کرده و نهرها
شکافته و بر اسبها تاخته و کنیزکان زیباروی و باریک اندام برگزیده اند، انگار که از
تصرفاتشان جلوگیری کردم و آنان را به پذیرش حقوق خودشان وادار کردم، فریاد
برآوردند که: پسر ابی طالب ما را از حقوقمان محروم نمود. آگاه باشید هر یک از
مهاجرین و انصار که احساس می کنند به دلیل مصاحبت با پیامبر فضیلتی بر دیگران
دارند، بدانند که این یک فضیلتی الهی است - و به معنای برخورداری بیشتر از بیت
المال نیست - بنابراین همه شما بندگان خدا و بیت المال نیز مال خداست که در میان
شما به صورت برابر تقسیم می شود و هیچ کس فرقی با دیگری ندارد.">

به دنبال این بیان اضافه کرد:
همین اکنون مالی در پیش ماست که باید تقسیم شود، فردا که شد همه بیایند چه عرب
و چه عجم، چه آن کسانی که تاکنون تقسیمی می گرفته اند و چه آنان که محروم
بوده اند.">

ابن ابی الحدید می نویسد: این اولین موضوعی بود که موجب نگرانی و کینه اشراف نسبت به
حضرت امیر شد. آنان نمی توانستند ایستادن در صف برابر با فقرا را تحمل کنند. و فردای آن
روز از یک سو به عبیدالله بن ابی رافع دستور داده شد که به هر یک از مهاجرین سه دینار داده شود
و سپس به هر یک از انصار نیز سه دینار و در مرحله بعد به همه مردم - سیاه و سرخ - هر یک سه
دینار عطا شد. - و البته تعدادی از خواص همانند طلحه و زبیر و عبدالله بن عمر و سعید بن عاص و
مروان و ... حاضر به گرفتن آن نشدند -. و از سوی دیگر دستور داده شد: هر آنچه از بیت المال در
خانه عثمان بود و نیز ابزار و اسلحه ای که در آنجا علیه شورشیان به کار برده می شد، و همچنین
همه اسبهای نجیب و شترانی که از بیت المال برای خود برگزیده و حتی شمشیر و زره خود او
مصادره و به بیت المال منتقل شود، و این حرکت چنان آشوبی در زندگی ستمگران افکند که عمرو عاص طی نامه ای به معاویه می نویسد:
هرچه تصمیم داری اقدام کن، و گرنه پسر ابی طالب پوستت را چنان خواهد
کند که پوست چوب دستی را.">

روز بعد تعدادی از همین عزیز دردانه ها در مسجد گرد آمدند و پس از بحث و تبادل نظر،
ولید بن عقبه را به نمایندگی پیش حضرت فرستادند. او نیز آمد و گفت: یا اباالحسن! هر یک از ما
را که می بینی خونی بر گردن تو داریم، پدر مرا در بدر به سختی از پای درآوردی و برادرم را -
ولید برادر مادری عثمان بود - دیروز در خانه خودش خوار کردی. پدر سعید - بن عاص - را نیز در
بدر کشتی همان که گاو شاخدار قریش بود!. پدر مروان را در مجلس عثمان تحقیر کردی و ... در
صورتی که همه ما برادران و هم ردیفان تو از بنی عبدمناف بودیم - و در هر صورت گذشته ها را
فراموش نموده و - امروز با تو بیعت می کنیم به شرط اینکه بر اموالی که در زمان عثمان
اندوخته ایم ننگری و قاتلان عثمان را بکشید و در عین حال هرگاه امنیت نیابیم به شام پناه
می بریم!

حضرت امیر در پاسخ فرمود:

با پوزش از مقدمه نسبتاً طولانی این بخش با ذکر چند نمونه از عملکرد آن حضرت در دو
محور "عدالت در سیاست و مدیریت" و "عدالت در اقتصاد و معیشت"، با خاطره های زیبایی از
عدالت اجتماعی در سیره آن بزرگوار انس می گیریم.





ادیب ::: یکشنبه 86/7/15::: ساعت 3:36 عصر

- دو سخن از آن حضرت نقل شده است که به منزله دو چشم و دو بال و دو پایه عدالت
می باشند. سخن اول فرازی از نامه به عثمان بن حنیف است که می فرماید:
"أأقنع من نفسی بان یقال: هذا امیرالمؤمنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر، او اکون
اسوة لهم فی جشوبة العیش؛ [74]
آیا به همین بسنده کنم که مرا امیر مؤمنان خوانند و در ناخوشایندی های روزگار
شریک آنان نباشم و در سختی و فشار زندگی، نمونه ای برای آنان نباشم.">

و سخن دوم را مرحوم کلینی نقل کرده است که فرمود:
خداوند مرا به امامت بندگانش برگزیده و مرا موظف نموده تا در زندگی شخصی و
خوراک و پوشاکم همچون تهیدستان رفتار کنم، تا آنان به تهیدستی من اقتدا کنند و
دارایی ثروتمندان آنان را به طغیان نکشد.">

در حدیث مفصلی که حضرت امام باقر(ع) از جریان مناظره حضرت امیر با اعضای شورای
تعیین شده توسط عمر بیان می کنند، در پایان مناظره می فرمایند:
- پس از اینکه در برابر ادلّه روشن حضرت امیر بر برتری خود، دیگر اعضای شورا
درماندند - همدیگر را به اشاره خواندند و به مشورت پرداختند و گفتند: حقانیت و
فضیلت علی قابل انکار نیست، اما او کسی را بر کس دیگر ترجیح نمی دهد و اگر به
حکومت رسد شما و دیگر مردم را یکسان خواهد شمرد ولی اگر عثمان بر سر کار
آید نظری همانند شما داشته و خواسته های شما را خواهد خواست.">

و ابوهلال ثقفی نقل می کند: عده ای از یاران حضرت امیر نزد او آمده و گفتند:

"یا امیرالمؤمنین، اعط هذه الاموال و فضل هؤلاء الاشراف من العرب و قریش علی الموالی و
العجم و من تخاف خلافه من الناس و فراره، و انّما قالوا ذلک للذی کان معاویة یضع بمن اتاه.
فقال: اتأمرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولّیت علیه ...؛
[77] این اموالی را که در اختیار داری ببخش و اشراف عرب و قریش را بر موالی و عجم ترجیح بده و برتری بخش و نیز آنان را که
می ترسی به سوی معاویه بگریزند استمالت کن - و البته معاویه چنین می کرد - حضرت در پاسخ
فرمود: از من می خواهید پیروزی خود را با ستم به مردم به دست آورم؟! ..."

مشابه این قضیه روایت دیگری است که در آن آمده است: روزی حضرت امیر از نافرمانی
یاران و فرار آنان با مالک اشتر سخن می گفت و گله می کرد، مالک نیز اجازه خواست تا حقیقت
را بگوید و ضمن سخنانش گفت:
"و انت تأخذهم بالعدل و تعمل فیهم بالحق و تنصف الوضیع من الشریف، و لیس
للشریف عندک فضل منزلة علی الوضیع، فضجت طائفة ممن معک من الحق اذا عمّوا
به و اغتمّوا من العدل اذا صاروا فیه ... و قلّ من النّاس من لیس للدّنیا بصاحب و
اکثرهم من یحتوی الحق و یستمریء الباطل و یؤثر الدنیا و ...؛
تو از آنان بر اساس عدالت بازخواست می کنی و حق زیردستان را از اشراف
می گیری و از نظر تو فرقی بین آنان نیست در صورتی که در میان همراهان شما نیز
هستند کسانی که اگر بر اساس انصاف و حق و عدل با آنان برخورد شده غمگین شوند
و فریاد برآرند ... اندکی یافت می شوند که به دنیا دل نبسته باشند و بسیاری از آنان دل
بسته به دنیا و از حق گریزانند و باطل را گوارا می شمرند.">

آنگاه حضرت امیر در پاسخ مالک می فرماید:
اینکه می گویی سیره عادلانه ما باعث فرار آنان شده است، این فرمان خدا و خواست
اوست ... تازه من از این جهت ترسناکم که به عدالت کامل عمل نکرده باشم ... و اما
اینکه از بیت المال ببخشم و با شخصیتها معامله کنم، می دانی که من نمی توانم به هر
کس بیش از آنچه حق اوست بدهم.">

و باز ابوهلال ثقفی می نویسد: کان علی علیه السلام امیل الی الموالی و الطف بهم و کان عمر
اشدّ تباعداً منهم؛
[79]

علی نسبت به موالی - برده های آزاد شده، کسانی که از طوایف بزرگ عرب نبودند و ... تمایل و لطف بیشتر داشت و عمر به شدت از آنان دوری می گزید.

و ابن ابی الحدید می نویسد: انّ امرأتین اتتا علیاً احداهما من العرب و الاخری من الموالی
فسألتاه فدفع الیها دراهم و طعاماً بالسواء. فقالت احداهما: انّی امرأة من العرب و هذه من العجم!
فقال: انّی و الله لا اجد لبنی اسماعیل فی هذه الفییء فضلاً علی بنی اسحاق؛
[80]

دو زن نزد حضرت آمدند و کمک خواستند، حضرت امیر به هر یک از آنان مقداری درهم و
غذا به صورت برابر داد. یکی از زنان گفت: من زنی از عرب و او از عجم است! حضرت فرمود: به
خدا قسم در زمینه بیت المال، من فرقی بین فرزندان حضرت اسماعیل و فرزندان اسحاق نمی بینم.

حضرت امام صادق(ع) می فرماید:
حضرت امیر به کارگزارانش می نوشت: مسلمانان را به بیگاری نکشید و هر که بیش
از حق خود خواست به او ندهید - زیرا قصد تجاوز از حد خود دارد - و همواره نسبت
به کشاورزان توصیه به نیکی می نمود.">

و در فرازی دیگر از حضرت باقر(ع) نقل شده است که فرمود:
به فرماندهان نظامی می نوشت: شما را به خدا مبادا کشاورزان از جانب شما مورد ستم
قرار گیرند.">

همان گونه که مالک اشتر نیز اشاره کرده بود تعداد زیادی از کارگزاران حضرت تحمل
عدالت حضرت را نداشتند، حتی خویشان خودش نیز گاهی دل حضرت را به درد می آوردند.
موضوع نامه چهل و یک نهج البلاغه را مرحوم کشّی از علمای رجال شناس شیعه و تعدادی از اهل
سنت همانند بلاذری مربوط به عبدالله بن عباس می دانند، و شاید عبیدالله بن عباس باشد که وقتی
به گوش حضرت امیر می رسد مقداری از بیت المال بصره را برداشته و به مدینه گریخته است به او
می نویسد: وای بر تو! گویی که ارثی از پدر و مادرت را به دست آوردی، پناه بر خدا! آیا به معاد
ایمان نداری و از حساب و پرسش نمی ترسی؟ تو که نزد ما در شمار خردمندان بودی چگونه
خوردن و آشامیدن را بر خود گوارا می دانی در صورتی که مال یتیمان و تهیدستان و مؤمنان و
مجاهدان را برداشته ای. - تا آنجا که می فرماید:

"و والله لو انّ الحسن و الحسین فعلا مثل الذی فعلت ما کانت لهما عندی هوادة و لا
ظفرا منی بارادة حتی آخذ الحق منهما و ازیح الباطل عن مظلمتهما؛
به خدا اگر حسن و حسین همانند تو رفتار می کردند، از سوی من برخورد ملایمی
نمی دیدند و به آرزوی خود نمی رسیدند تا آنکه حق را از آنان بستانم و باطلی را که
در اثر ستم آنان بروز کرده بود نابود کنم.">

و در خبر دیگری که اربلی نقل کرده است: روزی برای امام حسن مهمانانی رسید، آن
حضرت نانی تهیه دید ولی نان خورشی نیافت، قنبر مطلع شد و کیلویی از عسلی که در بیت المال
بود به او قرض داد، وقتی حضرت امیر برای تقسیم عسل حاضر شد از قنبر توضیح خواست و
قنبر نیز هرچه بود گفت. حضرت امیر، حسن را طلبید و قصد زدن ایشان نمود، امام حسن او را به
برادرش جعفر قسم داد و آرام گرفت و بعد فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: ما نیز از بیت المال
حقی داریم، هنگامی که قسمت ما می رسید قرضم را برمی گردانم. حضرت امیر فرمود:
تو نباید قبل از بهره مندی مردم از این مال بهره گیری، اگر ندیده بودم که پیامبر گرامی
از لبهایت بوسه می گرفت تو را می زدم!">

البته لازم به توضیح است که در صورت صحت سند این حدیث، دست زدن پیشوای
معصومی چون حضرت امام حسن به چنین رفتارها شاید به آن جهت باشد تا کسانی چون ابن
عباس و عثمان بن حنیف - از خودی ها - و طلحه و زبیر و دیگر دنیاطلبان با چشم محسوس خود
ببینند که در ترازوی عدل علی(ع) فرقی بین حسن - محبوبترین شخص در نزد علی - و ابن ملجم -
قاتل او - وجود ندارد.

و باز ثقفی نقل کرده است:
اگر من از شهر شما بیش از آنچه به همراه خود از مدینه آورده ام، برگشتم، خائن
خواهم بود.">

لذا حتی هزینه زندگی حضرت از نخلهایی که در مدینه داشت تأمین می شد.

ابن عساکر نوشته است: برای خرید لباس به بازار رفت و از مغازه ای لباس خواست، صاحب
مغازه حضرت را شناخت و ادب نمود، حضرت او را رها کرد و از مغازه ای دیگر که نوجوانی در
آن بود پیراهنی به سه درهم خرید و روانه شد. وقتی پدر نوجوان متوجه شد به فرزندش اعتراض
نمود که چرا دو درهم نستاندی و به سرعت یک درهم را به مسجد آورد تا به حضرت برگرداند.
حضرت فرمود: "باعنی رضای و اخذ رضاه؛
[85] با رضایت فروخته و من نیز با رضایت
خریده ام." - یک درهم را نگرفت -. و باز هم نقل می کند: جعدة بن هبیره به حضرت امیر گفت: دو
نفر که برای قضاوت نزد تو می آیند، یکی از آنان تو را از جان و مالش بیشتر دوست دارد و آن
دیگری اگر از دستش برآید سرت را خواهد برید و تو علیه دوست خود و به نفع دشمنت حکم
می کنی! حضرت فرمود:

"انّ هذا شییء لو کان لی فعلت و لکن انّما ذا شییء لله؛ [86] اگر دست من بود خواسته تو را عمل
می کردم اما این حکم خداست." عدالت یک حقیقت است نه راه گریزی برای تأمین منافع
شخصی.

آن حضرت نسبت به غیر مسلمانان نیز عدالت را مراعات می نمود. مرحوم طوسی نقل
می کند:

"مرّ شیخ مکفوف کبیر یسأل، فقال امیرالمؤمنین: ما هذا؟ قالوا: یا امیرالمؤمنین! نصرانی،
فقال امیرالمؤمنین: استعملتموه حتی اذا کبر و عجز منعتموه، انفقوا علیه من بیت المال؛
[87]

پیرمردی نابینا گدایی می کرد، حضرت امیر فرمود: این چه وضعی است؟ گفتند: یا
امیرالمؤمنین شخصی مسیحی است. حضرت فرمود: او را به کار گرفته اید تا اکنون که عاجز و پیر
شده محرومش ساخته اید، از بیت المال هزینه او را بپردازید.

باید گفت در این حدیث دنیایی از عظمت و عزت فرهنگ اسلام نهفته است و اساس
بیمه های اجتماعی معرفی شده است. و آنگاه با چنین سیاستی است که روزی می فرماید:

امروز در کوفه کسی نیست که زندگی آرام و راحتی نداشته باشد. امروز ضعیف ترین
مردم این شهر به نان گندم و آب گوارای فرات و سرسایه ای آرام دسترسی دارند.">


 




ادیب ::: یکشنبه 86/7/15::: ساعت 3:34 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :5546
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<